گفتا نه این خواهم نه آن دیدار حق خواهم عیان گر هفت بحر آتش شود من درروم بهر لقا
گر رانده آن منظرم بستست از او چشم ترم من در جحیم اولیترم جنت نشاید مر مرا
جنت مرا بی?روی او هم دوزخست و هم عدو من سوختم زین رنگ و بو کو فر انوار بقا
گفتند باری کم گری تا کم نگردد مبصری که چشم نابینا شود چون بگذرد از حد بکا
گفت ار دو چشمم عاقبت خواهند دیدن آن صفت هر جزو من چشمی شود کی غم خورم من از عمی
ور عاقبت این چشم من محروم خواهد ماندن تا کور گردد آن بصر کو نیست لایق دوست رایار
اندر جهان هر آدمی باشد فدای یار خود یار یکی انبان خون یار یکی صاحب زمان
نوشته شده توسط :
نظرات ديگران [ نظر]